توضیحات

شخصیت‌های نمایش‌نامه همانند دیگر داستان‌های کامو از همان ابتدا و به‌تدریج به خواننده معرفی می‌شوند. مادر، مارتا که دختر خانواده است، یان (ژان) که پسر خانواده است و ماریا که همسر یان است. ناگفته نماند که پیرمرد خدمتکاری هم نقش کوتاه اما تقریباً تأثیرگذاری را ایفا می‌کند.

داستان در یک مسافرخانه اتفاق می‌افتد که مادر و دختر آن را اداره می‌کنند و برای رسیدن به آرزوهایشان که رفتن به افریقا و زندگی در وضعیت بهتر است، دست به کارهای عجیب و غیرانسانی می‌زنند. رویای مارتا و مادرش زندگی در یک خانه ساحلی در جایی با آفتاب درخشان است.

در این میان پسر خانواده که از کودکی از آن‌ها جدا شده، تصمیم می‌گیرد برگردد و خودش را به آن‌ها بشناساند، اما به‌شیوه‌ای غیرمستقیم؛ چرا که فکر می‌کند خوشبختی او در گروِ زندگی با مادر و خواهر و تأمین نیازهای ‌این دو نفر است. گرچه همسر او با این کار مخالف است و اصرار دارد که شوهرش از همان ابتدا باصراحت اعلام کند که او پسر خانواده است. دقیقاً از همین‌جا است که قسمت اصلی داستان شکل می‌گیرد: روبرو‌ شدنِ ژان با اعضای خانواده‌‌اش و سپس ادامه داستان.

ایریس رادیش – درباره کتاب سوءتفاهم می‌نویسد: «این درام هم یک آزمایش دیگر اخلاقی است؛ انسان برای پول تا کجا پیش می‌رود؟ کامو در یادداشت‌هایش می‌نویسد: هر زندگی معطوف به پول نوعی مرگ است.»

این نمایش‌نامه هم مانند دیگر آثار کامو بسیار ساده و پرکشش است و شامل دیالوگ‌هایی کوتاه و هدفمند‌ است و برای کسانی که از متن‌های طولانی و پرحاشیه بیزارند، انتخاب خوبی خواهد بود.

پردهٔ اول داستان در شهر کوچکی در چکسلواکی با گفتگوی میان مادر و دختر ‌آغاز می‌شود. در بخشی از داستان شاهد این گفتگو هستیم:

مارتا: «تو خودت به من یاد نداده بودی که به هیچی اهمیت ندم؟ هیچی برام مهم نباشه؟»
مادر: «آره، ولی من خودم تازه فهمیده‌م که اشتباه می‌کردم و توی این دنیایی که از هیچی نمی‌شه مطمئن بود بعضی چیزها قطعی هستن. امروز اون چیز قطعی برای من عشق یه مادر به پسرشه.»

سرتاسر داستان پُر است از سوءتفاهم، فریب، خشم و نفرت. نفرتی که به فجیع‌ترین شکل ممکن بروز داده شده است‌.

یکی از بهترین شخصیت‌ها، شخصیت مادر خانواده است که خسته و پشیمان از کارهایی که کرده، به دنبال فرصتی برای پایان‌دادن به زندگی‌اش است. و با آخرین حادثه، این احساس در او به اوج می‌رسد. او که تصور می‌کند به آخر خط رسیده است، علت وقوع این حادثهٔ تلخ را مکافات خودش می‌پندارد و بر این باور است که آزادی‌اش سلب شده است:

«آخ! من آزادیم رو از دست داده‌م. جهنم از اینجاست که شروع می‌شه!»

در رابطه با شخصیت خشک و بی‌احساس و خشمگین مارتا می‌توان گفت که به‌گونه‌ای توصیف شده است که در خواننده حس نفرت را ایجاد نمی‌کند، چرا که در عین حال بسیار وفادار به مادرش است و این نشان‌دهندهٔ اندکی احساس در وجودش و دست‌کم به مادرش می‌باشد. مارتا هم که عطش بیشتری برای زندگی در ساحل آفتابی دارد برای به دست آوردن پول لازم حاضر است هر کاری انجام دهد. شعار «آدم اگر مرد باشد، این کار را نمی‌کند.» که کامو از پدرش به گوش گرفته است نیز در این نمایش‌نامه به هیچ کاری نمی‌آید. مارتا در برابر پوچی دنیایی که مجبورش کرده تا زانو بزند و مدام کمک بخواهد نمی‌تواند دست به عصیان بزند و شرافتمندانه زندگی کند. او تسلیم یک رویای آفتابی شده و حاضر است هر عمل ننگین را قبول کند.

یان نیز پس از سال‌ها دوری به خیال خودش به وطن برگشته چون فکر می‌کند آدم نمی‌تواند همه عمرش غریبه بماند. ولی رسیدن به آرامش در جایی که به آن تعلق نداری خیالی بیهوده است. به‌عنوان یک خواننده در انتهای داستان ممکن است با این چالش روبرو شویم که آیا لازم بود یان از همان ابتدا خانواده‌اش را با حقیقت مواجه می‌کرد یا خیر. شاید اگر ما هم بودیم، مانند او عمل می‌کردیم.

درنهایت لازم است اشاره کنیم ترجمه خشایار دیهیمی بسیار خوب و تمیز است. بدون تردید در میان ترجمه‌های مختلف این نمایشنامه شما می‌توانید با خیال آسوده این ترجمه را برای مطالعه انتخاب کنید.

 

جملاتی از متن کتاب سوء تفاهم

مارتا: جنایت جنایته؛ آدم باید تصمیمش رو گرفته باشه. به‌نظرم تو هم از همون موقعی که داشتی جواب مسافر رو‌می‌دادی می‌دونستی.
مادر: نه، من بهش فکر نکرده بودم. همین‌جوری از سر عادت جوابش رو دادم.
مارتا: عادت؟ ولی تو خوب می‌دونی که این‌جور فرصت‌ها کم پیش می‌آد.
مادر: بله، معلومه. ولی عادت با جنایت دوم شروع می‌شه. با اولی هیچی شروع نمی‌شه. اولی چیزیه که تموم می‌شه. بعدش، چون فرصت کم پیش می‌آد، فرصت‌ها پخش و پلا می‌شن بین سال‌ها و خاطره‌شونه که عادت رو‌تقویت می‌کنه.

راستش، بعضی‌وقتا این فکر آرومم می‌کنه که اونایی که مال ما هستن هیچ عذابی نکشیدن. مشکل بشه اصلاً اسمش رو جنایت گذاشت. فقط یه دخالت کوچیکه، یه تلنگر کوچیک به زندگی کسایی که نمی‌شناسیم. آره، معلومه که زندگی خیلی بی‌رحم‌تر از ماست. شاید برای همینه که نمی‌تونم احساس گناه بکنم.

یان: ما اینجا دنبال خوشحالی و خوشبختی نیومدیم. خوشبختی! خوشحالی! ما اینا رو داریم.
ماریا: (با حرارت) پس چرا به همین قانع نباشیم؟
یان: خوشحالی و‌خوشبختی همه‌چیز نیست و آدم‌ها وظیفه‌هاشون رو هم دارن. وظیفهٔ من اینه که دوباره مادرم رو‌پیدا کنم، سرزمین مادری‌ام رو…

نه، مردها هیچ‌وقت نمی‌دونن چه‌جوری باید عاشق باشن، نمی‌دونن عشق واقعاً چیه. هیچی مردها رو واقعاً راضی نمی‌کنه. اونا فقط با خواب و خیال‌هاشون خوشن، با خواب و خیال‌هاشون و با وظیفه‌هایی که برای خودشون می‌تراشن، با رفتن دنبال جاهای تازه، خونه‌های تازه، وطن تازه. ولی ما زن‌ها می‌دونیم که عشق صبر و انتظار نمی‌شناسه. یه جای مشترک، یه دستی که توی دست باشه و ترس از جدایی، ترس از تنها موندن. عشق همه‌ش همینه. یه زن که وقتی عاشق می‌شه دیگه به فکر چیز دیگه‌ای نیست، خواب و خیال نمی‌بینه.

بعضی‌وقتا یه لحظه یه احساسی به آدم دست می‌ده و آدم طبق احساس اون‌لحظه تصمیم می‌گیره، ولی بعد احساسش عوض می‌شه واز تصمیمش برمی‌گرده و دوباره همه‌چی برمی‌گرده سر جاش.

مادر: خیلی وقته که بغلت نکرده‌م، چون اصلاً یادم رفته بود که بغلم رو برات باز کنم. ولی همیشه دوستت داشتم. حالا اینو می‌فهمم، چون تازه حالاست که دلم به حرف اومده. زندگی درست وقتی داره از نو برام شروع می‌شه که من دیگه طاقت زندگی کردن رو ندارم.
مارتا: ولی آخه چی می‌تونه قوی‌تر از بدبختی و‌ناامیدی دخترت باشه؟
مادر: شاید خستگی، و عطش آرامش.

برو به درگاه خدات دعا کن که تو رو سنگ کنه. این تنها خوشبختی واقعیه. برای همین هم این خوشبختی رو برای خودش برای خودش نگه داشته. تو هم خودت رو در مقابل همه‌ی فریادهایی که می‌شنوی بزن به کری. تا فرصت هست خودت رو سنگ کن

توضیحات تکمیلی

وزن 250 g
عنوان

سوء تفاهم

نویسنده

مترجم

ناشر

نوبت چاپ

دوازدهم

تعداد صفحات

96

شابک

978-964-9971-81-0

سال انتشار

1400

نوع جلد

شومیز

قطع

جیبی

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.


.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه ارسال کنند.

شما فقط این محصول را به سبد خرید اضافه کرده اید: