- توضیحات
- توضیحات تکمیلی
- نظرات (0)
توضیحات
برخاست، با صورتی که از نیمرخ کمی عصبانی بهنظر میرسید. زیرلب چیزی گفت، به حاضران پشت کرد و دور شد.
زوم دوربین قوی نیکون حرکات جاناتان را تا موقعی که تراس کافه را ترک گفت، دنبال کرد. بعد تصویر سایهنما و محو شد. رایان دوربین را خاموش کرد، ایستاد و از میان پردههای سیاه پنجرۀ واقع در طبقۀ دوم ساختمانش، آنطرف میدان، دورشدن مرد جوان را زیر نظر گرفت و زیر لب غرغر کرد: «جوابِ تروفرز بدون هیچ معنی خاصی، کمی با شک، ولی خیال کناررفتن نداره… شاید هم پنجاه-پنجاه.»
خیس عرق شده بود. شلوار جینش را خشک کرد و از پایین تیشرت مشکیرنگش را برای خشکاندن عرق پیشانیش استفاده کرد. رنگ مشکی آلودگی را کمتر نشان میدهد و این خود یک امتیاز بهشمار میآید. نگاهی به تراس کافه انداخت. دو زن را در آنجا دید که نسبتاً خوشلباس بودند. یکی از آنها را میشناخت چرا که دو یا سه بار عکسهایی نه چندان موفقیتآمیز از او گرفته بود. دوربین جدیدش را که دارای امکانات فوقالعاده و بهروز بود بهسوی دو زن گرفت و آن را تنظیم کرد. گوشی مخصوص را روی گوشهایش گذاشت. اکنون صدای زنها را بهوضوح میشنید.
توضیحات تکمیلی
وزن | 292 g |
---|---|
ابعاد | 20.8 × 14.3 × 1.3 cm |
عنوان | روزی که زندگی کردن را آموختم |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
تعداد صفحات | 272 |
شابک | 9786008740001 |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
نوع جلد | شومیز |
قطع | وزیری |
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه ارسال کنند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.