خالکوبی پرنده

توضیحات

.
اعضای داعش ش شروع به گرفتن تمام لوازم شخصی زنان و از جمله حلقه های ازدواج شان کردند اما «هلن» که حلقه نداشت. آنچه خود داشت؛ تنها یک «خالکوبی پرنده» کبودین بود که به دور انگشتش نقش زده بود. همان‌طور که به انگشتش خیره مانده بود صدای بلند یکی از داعشیان به گوشش رسید که اعلام می‌کرد: «۲۷….؟ شماره‌ی بیست‌وهفت….!!؟»
هلن ابتدا نمی‌دانست که بیست‌وهفت شماره‌ی خودش است. وقتی آن داعشی برای بار دوم شماره را اعلام کرد، هلن متوجه شد خیلی عصبانی است به خاطر اینکه او از صف خودش جدا شده و دوان‌دوان به طرف «امینه» رفته بود. به‌محض آن‌که چشمش دوست عزیز دوران کودکی و صمیمی‌اش، امینه، افتاد که آن طرف سالن ایستاده مطلقاً برایش باورکردنی نبود. امینه هم از شدت تعجب و ناباوری دهانش باز مانده بود! از هم‌آغوشیِ غرق در سیل اشک‌های سوزانشان چند ثانیه بیشتر نگذشته بود که صدای نکره‌ی آن داعشی چون پتک بر پرده‌ی گوش‌هایشان کوبید و اعلام کرد «شماره‌ی ۲۷ فروخته شد!» او در حالی‌که زیر بغلش یک جعبه‌ی مقوایی پر از موبایل زنان اسیر داشت با دست دیگرش به هلن اشاره کرد. امینه فریاد کشید و گفت: «ولش کن…!» آن صدا هم‌زمان با صدای زنگ تلفن‌های اسرا که در آن جعبه بود به گوش رسید. معلوم بود که نزدیکانشان با آن‌ها تماس می‌گرفتند و به خاطر تماس‌های پی‌درپی و بی‌جواب غرق در نگرانی بودند!
.
#داستانهای_عربی

توضیحات تکمیلی